Friday, July 28, 2006

در حالی که به زحمت خودم رو تو فاصله بین تخت و دیوار جاداده بودم و در حالی که از رادیو زمزمه ای از جیپسی کینگ به گوش میرسید شروع کردم به نوشتن
"
نمیدونم بیشتر دوست داشتم که خودم رو در زیر آفتابه داغه دشتهایه سرنگتی اینور و اونور بکشم یا اینکه تویه یه باغ وحش، در حالی که یه عالمه بچه منو به همدیگه نشون میدن یه گوشه تو سایه وایسم و متفکرانه شاخ و برگ وارداتی از آفریقا رو مزمزه کنم؛ ولی اگر قرار بود یه جغد با چشم هایه درشت و همیشه بیدار باشم و اینکه تمام شب چشم بدوزم تو دله تاریکیه شب تا اینکه یه موشه کوچیک و بی احتیاط از لونش بیاد بیرون اونوقت شاید فقط اونقدر نگاهش میکردم تا دوباره تو تاریکی گم بشه؛ اما وقتی شتر بودم ، یه شتر واقعی با یه کوهان بزرگ، اونوقت قطعا برنامه هایه رژیمی رو برایه آب کردن کوهانم فراموش میکردم و همونطور که بود نگهش میداشتم تا بتونم نزدیک غروب در حال قدم زدن به سایه بلندش رویه شنها نگاه کنم؛ ولی به عنوان یه بز مشکل بود که بین افتخار کردن به تولید بهترین پنیره بزی و یا لذته جویدن پوست آدامس یکی رو انتخاب کرد؛ در عوض زنبور بودن خیلی سرراست بود چون دو تا کاره مهم داشتم یکی نیش زدن دشمنانه قدیمی و دومی دنباله مامانه گمشدم گشتن ولی به هر حال عسل ساختن اصلا تو برنامم نبود
"
دیوونه نشدم، داشتم در مورد تناسخ فکر میکردم

No comments: