وقتی رسیدم همه جا پر از آدم بود، عده ای از روبه رو میومدن و عده ای به روبه رو میرفتن ، چهره ها به طور مشکوکی شبیه هم بود، همه دو تا چشم دوتا گوش و دهن و دماغ داشتن ، اکثرا دوتا دست و دوتا پا هم داشتن، که متناوبا حرکت میکرد، صورت ها مثل خمیرهایه رنگی بود، از همه رنگ و از همه فرم، بدنها شباهتی نداشت، بعضی کوچیک، بعضی بزرگ، بعضی فرز، بعضی کند، بعضی چاق، بعضی لاغر و بعضی ستبر، بعضی ها فقط لباسشون دیده میشد و بعضی اصلا لباسشون دیده نمیشد، بعضی تلاش میکردن که دیده بشن و بعضی هر کاری میکردن تا گم بشن و من احساسه غریبگی کردم نمیدونستم که اونا از یه سیاره دیگن یا من
Friday, July 21, 2006
وقتی رسیدم همه جا پر از آدم بود، عده ای از روبه رو میومدن و عده ای به روبه رو میرفتن ، چهره ها به طور مشکوکی شبیه هم بود، همه دو تا چشم دوتا گوش و دهن و دماغ داشتن ، اکثرا دوتا دست و دوتا پا هم داشتن، که متناوبا حرکت میکرد، صورت ها مثل خمیرهایه رنگی بود، از همه رنگ و از همه فرم، بدنها شباهتی نداشت، بعضی کوچیک، بعضی بزرگ، بعضی فرز، بعضی کند، بعضی چاق، بعضی لاغر و بعضی ستبر، بعضی ها فقط لباسشون دیده میشد و بعضی اصلا لباسشون دیده نمیشد، بعضی تلاش میکردن که دیده بشن و بعضی هر کاری میکردن تا گم بشن و من احساسه غریبگی کردم نمیدونستم که اونا از یه سیاره دیگن یا من
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment