Wednesday, September 20, 2006


از دورها که "دیده ام" شباهتی به زندگی ندیده است تا به حال
به چشم های سادگی
به رنگهای واقعی
سراب واره ای چه دور، دیده است تا به حال
-----
قدم قدم نزدیک تر شدیم
به آنچه شهر سبز مینمود
ولی چگونه سبزه ای؟
چریده اند گویی یا، نشانه حیاتشان
-----
به جای چشم، درون کاسه های آن پر از یخ است
نگاهه سرد
نظر، نمیکند درنگ
-----
عروس در کجاوه ای
به رویه دوشه موشها
به سویه بندره دریغ
به انتظار رفته ها
-----
عجب که سفره ای هنوز
پر از طعامه خاک هست
گروهکه گرسنگان
که لقمه لقمه میخورند
-----
بریدگان آبرو
که تشنگان حسرتند
پر از عطش مکیده اند
تمامه آب آرزو
-----
تحمل شب سیاه
فضای قبر
برای آنکه روز را ندیده است
چه راحت است
-----
کناره ساحل کویر
به انتظاره رویه او
کجاست قطره ز عشق
که تر کند لبان ما

No comments: