از دورها که "دیده ام" شباهتی به زندگی ندیده است تا به حال
به چشم های سادگی
به رنگهای واقعی
سراب واره ای چه دور، دیده است تا به حال
-----
قدم قدم نزدیک تر شدیم
به آنچه شهر سبز مینمود
ولی چگونه سبزه ای؟
چریده اند گویی یا، نشانه حیاتشان
-----
به جای چشم، درون کاسه های آن پر از یخ است
نگاهه سرد
نظر، نمیکند درنگ
-----
عروس در کجاوه ای
به رویه دوشه موشها
به سویه بندره دریغ
به انتظار رفته ها
-----
عجب که سفره ای هنوز
پر از طعامه خاک هست
گروهکه گرسنگان
که لقمه لقمه میخورند
-----
بریدگان آبرو
که تشنگان حسرتند
پر از عطش مکیده اند
تمامه آب آرزو
-----
تحمل شب سیاه
فضای قبر
برای آنکه روز را ندیده است
چه راحت است
-----
کناره ساحل کویر
به انتظاره رویه او
کجاست قطره ز عشق
که تر کند لبان ما
No comments:
Post a Comment