Monday, September 18, 2006



انگار عشق به یه چیزه خاص یا فرده خاص در ذات آدم نهفته اس ، خودمونم حواسمون نیست، شاید سالها حواسمون نباشه، ولی بعد یهو، در یه لحظه ، یکی یا یه چیزی رو ملاقات میکنی که انگار در تمام عمرت یه مدل ازش رو با خودت همه جا داشتی، تو هر چی که دوست داشتی ببینی، تو هرجا که دوست داشتی بری، تو هر چی که دوست داشتی بشنوی، تو هر چی که دوست داشتی بپوشی، تو هر چی که دوست داشتی بخوری، تو هر چی که تکونت داده، تو هر چی که بهت یه سیگناله خاص داده، بهت گفته به من توجه کن، بهت گفته من شبیه اونم، و تو ناخودآگاه همه اون چیزها رو همیشه انتخاب کردی، آره برا همینه که وقتی پیداش میکنی، میبینی که همه چیزت باهاش هماهنگه، رنگها، صداها، گلها، آدمها، کتاب ها، فیلم ها، گریه ها، خنده ها، عشق ها، نفرت ها، ضعف ها و قوت هات، همه و همه یه جوری با اون هماهنگن و ارتباط دارن، و چه حسی داره اون لحظه

No comments: