skip to main
|
skip to sidebar
some more and some less
Friday, September 01, 2006
وقتی لب حوض نشستی و اونای دیگه رو تماشا میکنی که تو آب لذت میبرن، و تو اکیدا اجازه نداری که بری تو آب، بهترین لطفی که یه نفر میتونه بهت بکنه اینه که بی هوا بندازتت تو حوض، وای که چه کیفی داره
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
About Me
Ali
View my complete profile
چهار دیواری
پستو
4040e
اینجا غسالخانه است
دنیای رنگارنگ
زمستان است، کنار آتش
دست نوشته های ندا
آخرین عیسی
Blanche
عصیان
شکر
حرفهای يک پنجاه و چهاری
هفتان
ناتیلوس
Blog Archive
►
2009
(2)
►
February
(2)
►
2008
(2)
►
February
(2)
►
2007
(38)
►
November
(1)
►
October
(1)
►
July
(1)
►
May
(4)
►
April
(4)
►
March
(7)
►
February
(11)
►
January
(9)
▼
2006
(98)
►
December
(12)
►
November
(8)
►
October
(12)
▼
September
(10)
خیلی ظریف بود و خیلی سفید، بطوری که فکر میکردی اگر...
از دورها که "دیده ام" شباهتی به زندگی ندیده است تا...
انگار عشق به یه چیزه خاص یا فرده خاص در ذات آدم ن...
موج گرما تو هوا وول میخورهکولرایه در به داغون رو ب...
آری آری، ما هر دو اینجا هستیمو دست های هم را در دس...
بیا تو، دمه در بدهبرایه تو هم جا هستدرش که بسته شد...
پریروزا تولدم بود و خوب اصلا نه لزومی داشت و نه کس...
چقدر خوشحال بود، منو به دوستش نشون داد و گفت: اونو...
به من گفت که اگر این قدر از هم دور نبودیم، که اگر ...
وقتی لب حوض نشستی و اونای دیگه رو تماشا میکنی که ت...
►
August
(12)
►
July
(19)
►
June
(23)
►
May
(2)
No comments:
Post a Comment