Wednesday, December 06, 2006


دوستش داری یا عاشقشی؟ این سوالیه که من همیشه درست وقتی که دارم چهار نعل به طرفش میتازم تا بهش بگم دوستت دارم یا عاشقتم ، از خودم میپرسم؛ اصولا شاید در نگاه اول فرقی نداشته باشه ولی آخه ببین دکتر شریعتی چی میگه

عشق جوششی یکجانبه است میان دو بیگانه، جرقه ایست در تاریکی بین دو نفر که همدیگر را نمیبینند، اما دوست داشتن در روشنایی ریشه میبندد، از این رو همیشه بعد از آشنایی پدید می آید

خوب با توجه به جمله فوق اگر بگم عاشقم، اونوقت متعاقبش جوشی، یکجانبه، بیگانه، جرقه، زود گذر، تاریک و کور هم هستم

دکتر شریعتی در ادامه میگه

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی در فهمیدن و اندیشیدن نیست، اما دوست داشتن از سرحد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند

مبرهن است که وقتی بگی عاشقم، مجنون هم هستم هم باهاش میاد ، که بدم نیست، از طرف دیگه باید از مرزه عقل گذشت

در ادامه دکتر شریعتی اضافه میکنه

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق میآفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می یابد

آفریدن زیبایی کاره سختی نیست چون بستگی به تعریف و ملاک زیبایی میتونه متفاوت باشه، در هر صورت اون بدون نیازه به آفرینش زیبایی از طرفه من، خودش از انواع زیبایی بهره منده

در ادامه

عشق یک فریب بزرگ و قویست و دوست داشتن یک صداقته راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق

اینجا با هر دو قسمت مشکله فهمیدن دارم، چه فریبش و چه صداقتش، نمیدونم چرا

دکتر شریعتی میگه

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن

البته شنا کردن میچسبه ولی به هر حال من چه تو دریا غرق بشم و یا شنا کنم، دریا براش هیچ فرقی نمیکنه، آره دریا؟ همینطوره؟

دکتر شریعتی اضافه میکنه

عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن بینایی میدهد

آره اصولا میگن که عشق آدم رو کور میکنه، برای دوست داشتن باید یه حداقل از توان بینایی رو داشت

در ادامه دکتر شریعتی میگه

عشق خشن است و شدید، در عین حال ناپایدار، آمیخته با شک و نامطمئن، اما دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال سراپا یقین و شک ناپذیر

در این مورد نظری ندارم

دکتر شریعتی اضافه میکنه

از عشق هر چه بیشتر مینوشیم سیراب تر میشویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر تشنه تر

هر چی فکر میکنم میبینم که برعکسش هم میتونه مصداق داشته باشه

اما در ادامه دکتر شریعتی به نکته مهمی اشاره میکنه، رقیب

در عشق رقیب منفور است، که حسد شاخصه عشق است، چون عاشق معشوق را طعمه خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری معشوق را از چنگش نرباید، و اگر ربود، با هر دو دشمنی میورزد و معشوق در نظرش منفور گردد، اما دوست داشتن از جنس ایمان است و ایمان مطلق است، بی مرز است، انگار از جنس این عالم نیست

با توجه به اینکه عاشقه مربوطه قبلا بیناییش که همون بصیرتش باشه رو هم قبلا از دست داده، طبیعی که دیگه هیچی جلو دارش نیست، خوب و بد معشوق هم براش مهم نیست، فقط مالکیت و خوردن سند به نامش براش مهمه، در مورد دوم، فکر کنم که معشوق هر چه تحسین کننده بیشتر داشته باشه، تائیدی بر کمال معشوق و انتخاب درست عاشقه
در انتها دکتر شریعتی میگه

عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن، عشق غذا خوردنه یک حریصه گرسنه است و دوست داشتن همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن است

برا همین، همونطور که قبلا گفتم، هر وقت شروع میکنم چهار نعل به طرفش تاختن، افسار خودم رو سخت میکشم و از خودم سوال میکنم که دنبال چی هستی؟ دنبال لذت؟ دنبال پناه؟ دنبال غذا؟ یا همزبان؟ و آیا میتونی ادعا کنی که شناختت از اون تو رو به سمتش میکشونه و یا عدم شناختت، و اینکه میخوای مالکش بشی و یا اینکه ازش روشنایی بگیری و تحسینش کنی؟
مطالب نقل شده از کتاب کویر دکتر شریعتی

No comments: