داستانه کوچولو
دیشب یه کاغذ سفید رو میزم بود، دستم به قلم رفت برایه نوشتن اسمه تو ، قلم که فهمید اسمه تو رو باید بنویسه از خوشحالی جوهرش بند اومد و مرد، کاغذ که اینو دید خودشو پاره کرد
دیشب یه کاغذ سفید رو میزم بود، دستم به قلم رفت برایه نوشتن اسمه تو ، قلم که فهمید اسمه تو رو باید بنویسه از خوشحالی جوهرش بند اومد و مرد، کاغذ که اینو دید خودشو پاره کرد
4 comments:
na......
kheili dardnaak bood :I
Your are Nice. And so is your site! Maybe you need some more pictures. Will return in the near future.
»
Here are some links that I believe will be interested
Hi! Just want to say what a nice site. Bye, see you soon.
»
Post a Comment