Sunday, June 25, 2006


"سرگذشت"

سایه ابری شدم بر دشتها دامن کشاندم؛ خارکن با پشته خارش به راه افتاد؛ عابری خاموش، در راهه غبار آلوده با خود گفت: هه! چه خاصیت که آدم سایه یک ابر باشد

کفتر چاهی شدم از برجه ویران پرکشیدم؛ برزگر پیراهنی بر چوب، روی خرمنش آویخت؛ دشتبان، بیرونه کلبه،سایبانه چشمشهایش کرد دستش را و با خود گفت: هه! چه خاصیت که آدم کفتر تنهایه برجه کهنه ای باشد

آهوی وحشی شدم،از کوه تا صحرا دویدم؛ کودکان در دشت بانگی شادمان کردند؛ گاری خردی گذشت، ارابه ران پیر با خود گفت: هه! چه خاصیت که آدم آهویه بی جفته دشتی دور باشد

ماهیه دریا شدم، نیزاره غوکانه غمین را تا خلیجه دور پیمودم؛ مرغ دریایی غریوی سخت کرد از ساحل متروک؛ مرد قایقچی کناره قایقش بر ماسه مرطوب با خود گفت: هه! چه خاصیت که آدم ماهیه ولگرده دریایی خموش و سرد باشد

کفتر چاهی شدم، از برجه ویران پر کشیدم
سایه ابری شدم، بر دشتها دامن کشیدم
آهویه وحشی شدم، از کوه تا صحرا دویدم
ماهیه دریا شدم، بر آبهایه تیره راندم
دلقه درویشان به دوش افکندم و اوراد خواندم
یاره خاموشان شدم، بیغوله هایه راز گشتم
هفت کفشه آهنین پوشیدم و تا قاف رفتم
مرغ قاف افسانه بود، افسانه خواندم، باز گشتم
خاکه هفت اقلیم را افتان و خیزان در نوشتم
خانه جادوگران را در زدم، طرفی نبستم
مرغ آبی را به کوه و دشت و صحرا جستمو، بیهوده جستم
پس سمندر گشتم و بر آتشه مردم نشستم

"احمد شاملو"

1 comment:

Anonymous said...

Here are some links that I believe will be interested