Saturday, June 24, 2006

به فرفره نگاه میکنم ، که چقدر تند تو باد میچرخه، که چقدر دلم میخواد آزادش کنم، که اون سوزنه ته گردو از تو قلبش بکشم بیرون، که از اون چوبه حصیر آزادش کنم، که بزارم تو باد پرواز کنه

5 comments:

Ng.A. said...

age oon soozan ro baaz koni,ferfere ferfere mimoone?! ajab in jomle tanaghoz o mafhoome naabi daasht.inke aazaadi mesle inke ye jooraaee ba vojoode dar tazaade...ya vojood daashtan,ya aazaad shodan :I

Ali said...

در ضمن جواب سوالت رو فرستادم به کامنت

Ali said...

مرسی نگار از نظرت، میدونستم که تو در نوشتن نبوغ داری ولی این چیزی که الان گفتی ثابت کرد که فیلسوف هم هستی، بله لذت آزادی در اسارت معنی میشه، برا همینه که عشق شیرینه چون اسیر میکنه

Ng.A. said...

mamnoon az ta'rofet :">

Anonymous said...

سلام. فرفره به همون سوزنه بنده. اگه بخوای رهاش کنی از هم می ÷اشه