Sunday, November 19, 2006



از همون اول اومده بود که ثابت کنه میشه انتخاب کرد، میشه نپسندید و میشه بهترش رو پیدا کرد، از همون وقتی که یکی دو ماهش بیشتر نبود، وقتی که مامانش خواست شیرخشک به خوردش بده و اون خوشش نیومد، دست خودش نبود، شیر خشک هم بد مزه بود و هم بد بو، دهنش بوی بد میگرفت، پس تصمیم گرفت که نخوره، و هر کاری که کردن نخورد، بالاخره درست در لحظه ای که از گشنگی و گریه چاره ای جز خوردن نداشت، معجزه ای شد و گفتن که شیره گاو بهش بدن که شاید بخوره، و بدک نبود و خورد، و اینطور بود که اولین مبارزه رو برد

2 comments:

Ng.A. said...

dar avalin mobaareze bordan bayad kheili khoshayand baashe..... :)

ala said...

khosh be haalesh!