Sunday, November 18, 2007

چند وقت پیش برای کاری رفته بودیم خارج از شهر، البته تو هتل بودیم ولی هتل وسط یک جنگل و در کناره یک دریاچه واقع شده بود به طوری که طبیعت در دسترس بود. یه شب گفتیم بریم آتیشی درست کنیم و تا صبح بشینیم دورش و مزخرف بگیم، جاتون خالی که چه کاره سختی بود این آتیش روشن کردن. البته باید بگم قبل از اینکه آتیش روشن کنیم مجبور به شرکت در یک جلسه توجیحی توسط یکی از حیات بانان (شرمنده اگر معادل دیگه ای پیدا نکردم) در مورد مقررات آتیش روشن کردن شدیم، نتیجه آنکه در روش کانادایی آتش روشن کردن در جنگل هیچ نفت، هیچ روغن، هیچ پلاستیک یا کاغذ روغنی، هیچ ذغال مصنوعی و نه حتی برگ نباید استفاده بشه، فقط چوب های خشک و شاخه های شکسته درختها و کاغذ معمولی مجاز میباشد. خلاصه حسابی دستمون رو بستن و اولش ما فکر کردیم که مساله ای نیست و اوضاع روبراهه و آتیش پنج دقیقه ای بر قرار، ولی نشون به اون نشون که ده دوازده نفر آدمه گنده (شامل دختر و پسر) حدود 2 ساعت با نیچر (طبیعت) کلنجار رفتیم ( و آخرش هم نزدیک به شکست و مزمحل شدن بودیم) تا بالاخره (با کمی تقلب) موفق به پایدار کردن آتیش شدیم. مشکل اصلی نمدار بودن همه چیز بود از شاخه ها گرفته تا هیزم ها. کلی هم کاغذ و دفتر تلفات دادیم، آتیش برای چند دقیقه ای گر میگرفت (تا وقتی کاغذ ها و شاخه های کوچیک میسوختن) ولی بعدش رو به خاموشی میرفت، در ضمن فکر کنم هممون رکورده جهانیه فوت کردن به آتیش رو هم شکستیم؛ نهایتا یکی از دوستان با یک از خود گذشتگیه بی سابقه، یک بطری اسکاچ رو به کمیته آتش روشن کن اهدا کرد که در نتیجه هم آتش و هم خودمون روشن شدیم. در خاتمه باید بگم با تمام مکافاتی که داشت به زحمتش می ارزید چون چند ساعتی شفق قطبی رو تماشا کردیم ولی نهایتا به دلیل یخ زدگیه مزمن مجبور به ترک محل و عقب نشینی به هتل شدیم

1 comment:

Anonymous said...

این جا بهش می گیم محیط بان ;)