Saturday, May 05, 2007


برف ها که یک شبه آب شدن و چمن ها هم که به سرعت سبز شدن و هوا هم که از پنج صبح روشن میشه و خواب آلودگی بهاری هم که از سرم پریده، همه اینها دست به دست هم دادن تا نشه صبح ها خوابید، انگار یه چیزی وسوسه میکنه که بزنی بیرون، نتیجش دیدن طبیعت در حال بیدار شدن از خواب زمستونی و لمس هوای ملسیه که پوست آدم رو قلقلک میده. شبهایی که یه نم بارون میاد، صبحش یه لشکر کرم خاکی رو آسفالت ها پرو پخشن که اصلا معلوم نیست از کجا در اومدن و از هر جا اومدن مشخصا فرصت نمیکنن برگردن دوباره اونجا، یه ضرب المثل آمریکایی هست که میگه گنجشک صحرخیز فقط کرم گیرش میاد، بیراه هم نگفته، البته قطعا این ضرب المثل منظورش تشویق آدم به صحرخیزی نیست چون کنایه میزنه که صبح زود خبری نیست، یعنی کرم خاکی غذای درجه یکی برای گنجشکها نیست؟ مشکل اینجاست که زود بیدار نشی که اصلا معلوم نیست همونم گیر بیاد


مرغ های دریایی و سرو صداشون هم جالبن و این حسو میدن که به دریا نزدیکی، به جز اون پرواز کردنشون هم حس آزاد بودن و سبک بودن میده، البته پریروزها یکی از این مرغ دریایی ها یه کاری کرد که از چشمم افتاد، نمیدونم شوخی میکرد یا واقعی بود ولی به نظر میرسید که نهایت سعیشو میکنه که یکی دو تا گنجشک رو که اون دور و بر بودن شکار کنه، مرغ دریایی که گنجشک بخوره دیگه مشکل معرف آزادی و دریا و اینا میشه


نکته دیگه درختهای کاج کوچولویی هستن که اینجا و اونجا از دونه های کاج سبز شدن، خیلی مینیاتوری و قشنگن، یادمه که اون قدیما خیلی دلم میخواست یکی از اون درختهای کوچولوی ژاپنی که بهش میگن بونزای داشته باشم، البته تلاش کردم یکیش رو عمل بیارم و دو تا مشکل پیش اومد اول اینکه این نهال های کوچولو نود درصدشون زود خشک میشن و از بین میرن و دوم اینکه احساس کردم حتی اگر موفق هم بشم بیشتر مثل زندانی کردن درخته، که مجبورش کنی رشد نکنه

No comments: