Tuesday, February 12, 2008

دیروز یه نفر اومده بود و صخره ها رو سر جاشون محکم میکرد، صخره های مصنوعیه داخل جیم رو

Saturday, February 09, 2008

روی صندلی نشسته و تو آینه بزرگ به خودم زول زدم، بدو بیراه میگم و انتظار میکشم ، نمیدونم کدوم بیشتر آزارم میده، کله تقریبا کچلم، توده موهای ریخته رو زمین، نق نق بچه و مادری که سمت چپم نشستن یا بازی کردن پیر مرد سمت راستم با دندون مصنوعیش. انتظار انتظار انتظاره تمام نشدنی در آرایشگاه! نوبت بچه هه شده، مادرش به آرایشگر توضیح میده که چه مدلی میخواد، و اینکه دوری میزنه و تا برگرده بچه هه به آرایشگر سپردس. انتظار انتظار انتظاره تمام نشدنی در آرایشگاه! و حالا نوبته پیرمرده شده، زنش به آرایشگر توضیح میده که چه مدلی میخواد، و اینکه دوری میزنه و تا برگرده پیرمرده به آرایشگر سپردس. انتظار انتظار انتظاره تمام نشدنی در آرایشگاه! و حالا نوبته من شده، به آرایشگر توضیح میدم که چه مدلی میخوام و اینکه کسی دوری نمیزنه که برگرده و من به آرایشگر سپرده نیستم، آرایشگر دستی به ریشش میکشه و میگه زیاد طول نمیکشه، و من فکر میکنم کدومش؟ اصلاحم یا سپرده نبودنم